دکتر جعفر نکونام
دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم
چکیده
آیات قرآن در صورتى تفسیر صحیح و دقیقى مىیابند که در بستر تاریخى خود نشانده شده، مورد مطالعه قرار گیرند؛ اما چنانچه از آن غفلت شود، آیات قرآن تفاسیر متفاوت یا متناقضى پیدا مىکنند. یکى از آیاتى که بر اثر نادیده گرفتن بستر تاریخى نزولش تفاسیر متفاوت و احیاناً متناقضى پیدا کرده، آیه مسّ است. در این مقاله از رهگذر تبیین بستر تاریخى نزول این آیه تفسیر صحیح و مناسب آن به دست داده شده است. مراد از لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (واقعه/79)، این است که - قبل از نزول به حضرت محمد(ص) - جز فرشتگان به قرآن دسترسى ندارند. در این آیه تلویحاً ادعاى مشرکان مکه بر نزول قرآن توسط شیاطین و جنیان بر آن حضرت انکار شده است.
واژگان کلیدى: آیه مسّ، مطهران، وحى، فرشتگان، شیاطین، جنیان، روح، کتاب مکنون، لوح محفوظ
1. مقدمه
به نظر مىرسد، قرآن کریم در بستر تاریخى خاص خود شکل گرفته است و موضوعات و مضامینى که در آن آمده، ناظر به خاطرات و معهودات عرب حجاز در دوره رسالت پیامبر اسلام(ص) است. در مطالعه و بررسى هر موضوع و مضمون قرآنى ضرورى است، به این خاطرات و معهودات و بستر تاریخى که آیات و سورههاى قرآن در آن نازل شده است، توجه شود؛ چون آن خاطرات و معهودات و آن بستر تاریخى، قراین حالى و مقامى آیات قرآن به شمار مىرود و فهم و تفسیر صحیح و روشن آیات قرآن در گرو توجه به آنهاست.
چنان مىنماید که اختلاف نظرهایى که در فهم مقاصد برخى از آیات از جمله آیه مسّ (لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (واقعه/79) رخ نموده، بر اثر بىتوجهى به این قراین بوده است. خوشبختانه این قراین هم در آیات قرآن انعکاس یافته و هم در حافظه تاریخ مضبوط است؛ به این ترتیب مطالعه آیات متحدالموضوع به ترتیب نزول و بررسى بستر تاریخى که آن آیات در آن نازل شده است، مىتواند، ما را به تفسیر صحیح و دقیقى از آیات قرآن رهنمون سازد.
در این مقاله تلاش مىشود، با بیان زمینه و بستر تاریخى آیه «مسّ» به تفسیر صحیح و دقیق آن پرداخته شود. براى این منظور نخست، بستر تاریخى نزول این آیه گزارش مىشود و آنگاه با تکیه بر همان بستر تاریخى، واژگان و تعابیر کلیدى آن آیه و آیات قبل و بعدش معناشناسى مىگردد و در پایان آیات مشابه آیه مسّ مورد بررسى قرار مىگیرد؛ اما قبل از آن دیدگاههاى گوناگونى که در میان مفسران درباره مفاد آیه مسّ مطرح شده است، به اجمال بیان و نقد مىشود.
اینک مناسب مىنماید، آیه مسّ به همراه چند آیه قبل و بعدش از نظر گذرانده شود: فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (*) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ (*) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ (*) فی کِتابٍ مَکْنُونٍ (*) لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (*) تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (سوره واقعه/آیات 75-80)
2. دیدگاهها درباره مفاد آیه «مسّ»
در زمینه آیه شریفه لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ از دیرباز دو دیدگاه عمده در میان مفسران به ظهور رسیده است: برخى از مفسران نظیر عبدالله بن عمر، طاووس، عطاء، سالم و قتاده در میان صحابه و تابعان «مسّ» را در این آیه به معناى حقیقى تماس جسم گرفته و آیه را ناظر به قرآن موجود در دست بشر دانسته و مراد از «مطهرون» را کسانى شمردهاند که داراى طهارت جسمانى یعنى وضو یا غسل باشند. بر اساس این دیدگاه معناى آیه چنین مىشود که جز دارندگان وضو یا غسل نباید به قرآن تماس پیدا کنند. این دیدگاه به امام باقر(ع) و امام کاظم(ع) هم نسبت داده شده است.(ر.ک: رستگار جویبارى و طبرسى و قرطبى، ذیل آیه و محقق حلى1/191 و 234 و علامه حلى1/24 و 25 و شیخ بهائى، الحبل المتین36 و فاضل هندى1/75)
برخى از فقهاء مانند محقق حلى و فاضل هندى و قطب راوندى عموماً به مدد روایاتى که از آن دو امام نقل شده، آیه مورد بحث را دالّ بر حرمت مسّ قرآن بدون طهارت گرفتهاند(ر.ک: محقق حلى1/75 و فاضل هندى1/75 و قطب رواندى1/49)؛ اما بسیارى از فقهاء در صورتى چنین استفادهاى را از آیه صحیح دانستهاند که سه امر ثابت شده باشد: اول آن که ضمیر هاء در لا یَمَسُّهُ به قرآن موجود در دست بشر برگردد، نه به کتاب مکنون و لوح محفوظ که از دسترس بشر بیرون است؛ دوم آن که جمله لا یَمَسُّهُ انشایى باشد، نه خبرى، و سوم آن که مراد از الْمُطَهَّرُون دارندگان طهارت جسمانى از حدث و خبث باشد، نه دارندگان طهارت روحانى از کفر و گناه. شیخ بهائى (ر.ک: حبل المتین/36 و مشرق الشمسین/299) و شیخ انصارى(1/151) و سید محمد باقر صدر(4/317) از فقیهانى هستند که استفاده حرمت مسّ قرآن بدون طهارت را از آیه صحیح ندانستهاند. شیخ بهائى احادیث منقول از امام باقر(ع) و امام کاظم(ع) را قابل اعتماد ندانسته است(ر.ک: حبل المتین/36) و شیخ انصارى عبارت تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ(واقعه/80) را در سیاق آیه مسّ مؤیدى گرفته است بر این که مراد آیه، کتاب مکنون است، نه قرآن منقوش در دفاتر(ر.ک: 1/151) و سید محمد باقر صدر مىنویسد:«سیاق آیه سیاق سخن با کفارى است که به تشریع قرآن ایمان ندارند و لذا آن با بیان خصائص تکوینى قرآن کریم مناسبت دارد»(4/317).
دیدگاه دوم درباره آیه مسّ که آن هم سابقه دیرینهاى دارد، این است که آیه به «کتاب مکنون» نظر دارد و مقصود از الْمُطَهَّرُون کسانىاند که از طهارت روحانى برخوردارند. صاحبان این دیدگاه نیز دو دستهاند: دستهاى مانند علامه طباطبائى و مکارم شیرازى مفاد آیه را چنین دانستهاند که جز فرشتگان و پیامبران و ائمه(ع) باطن و تأویل قرآن را درک نمىکنند(ر.ک: المیزان و تفسیر نمونه، ذیل آیه) و دستهاى دیگر مانند فخررازى و قرشى مفاد آیه را این گونه بیان کردهاند که جز فرشتگان به وحى دسترسى ندارند و آن ناظر به ادعاى مشرکان مکه بود که مىگفتند: قرآن را جز شیاطین بر حضرت محمد(ص) نازل نمىکنند.(ر.ک: فخررازى و قرشى، ذیل آیه)
3. بستر تاریخى نزول آیه مسّ
اختلاف نظرهایى که در زمینه آیه مسّ به هم رسیده، از آنجا ناشى شده است که آن را در بستر تاریخىاش مطالعه نکردهاند. براى روشن شدن مقصود آیه باید پرسید که سوره واقعه که آیه مسّ در آن آمده، در چه زمانى و خطاب به چه کسانى و ناظر به چه موضوعى نازل شده است. پاسخ درست این پرسش کلید فهم صحیح آن آیه به شمار مىرود.
تردیدى نمىتوان داشت که سوره واقعه و آیه مسّ در دوره مکى و خطاب به مشرکان مکه نازل شده است. تعابیرى مانند أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ(واقعه/51) در این سوره مؤید این نظر است. این سوره در روایات ترتیب نزول چهل و ششمین سوره نازله نشان داده شده و قبل از سوره شعراء قرار گرفته که در دوره دعوت علنى نازل شده است.(ر.ک: حسکانى2/409-410 و شهرستانى1/128-133 و سیوطى، الاتقان1/18 و 51)
ملاحظه تلقى مشرکان مکه از آنچه بر حضرت محمد(ص) نازل مىشد، موضوعى را که آیه بر آن نظر دارد، روشن مىسازد. اولین سخنانى که آن حضرت در آغاز نبوت به زبان آورد و به همسرش خدیجه و دیگر اطرافیان نظیر ورقة بننوفل و سایر مردم مکه اظهار کرد، این بود که فرشتهاى نزدم مىآید و مرا رسول الله خطاب مىکند و چیزهایى را به من مىآموزاند(ر.ک: ابنهشام1/156؛ طبرى، جامع البیان30/319؛ همو، تاریخ الطبرى2/48؛ ابن کثیر، التفسیر العظیم4/368 و همو، البدایة و النهایة3/6 و 19).
مشرکان مکه با شنیدن این سخن به تکذیب آن پرداختند و گفتند: آن کسى که نزد او مىآید، جنّ یا شیطان است و لذا او مجنون یا مفتون است. آنان باور داشتند که جنیان(شیاطین) آدمیان را گمراه مىکنند(ر.ک: اعراف/202 و انعام/71 و بقره/275)؛ بنابراین غرض آنان از چنین نسبتى که به آن حضرت مىدادند، هجو کردن او بود و این در حالى بود که در وجود شریف آن حضرت خلقیات بزرگوارانهاى را مشاهده مىکردند که هرگز با فرد مجنون یا گمراه مطابقت نداشت. در سوره قلم که بعد از سوره علق نازل شده، در این زمینه آمده است: ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (*) وَ إِنَّ لَکَ َلأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ (*) وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ (*) فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ (*) بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (*) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ (قلم/2-7). در این آیات تأکید شده است که آن حضرت از اخلاق بزرگوارانهاى (خُلُقٍ عَظیم) برخوردار است و لذا نمىتوان او را مجنون یا گمراه خواند.
به پندار مردم جاهلى مجنون کسى بود که جنّ در او حلول کرده بود(ر.ک: جواد على6/723). احتمالاً مشرکان مکه پیامبر اسلام(ص) را از آن رو مجنون مىخواندند که به باور آنان وقتى جن یا شیطان در کسى حلول کند، به او چیزهایى ناآشنا مىآموزاند؛ چنان که مىپنداشتند، شعر شاعران و کهانت(پیشگویى) کاهنان و سحر ساحران از رهگذر ارتباط آنان با جنیان و شیاطین پدید مىآید(ر.ک: همان733 و 741 و 756 و 758). در قرآن نیز این معنا که شیاطین بر شاعران نازل مىشده (ر.ک: شعراء/221) و به ساحران سحر مىآموختند(ر.ک: بقره/102) یاد شده است؛ براین اساس به نظر مىرسد، اگر مشرکان مکه گاهى پیامبر اسلام(ص) را مجنون و زمانى شاعر و نوبتى ساحر و بارى کاهن مىخواندند، به این لحاظ بوده است که به باور آنان همه این عناوین از رهگذر ارتباط جنیان و شیاطین با آدمیان پدید مىآید؛ بنابراین برگشت همه این عناوین به یک چیز است و آن این است که جنّ یا شیطان با پیامبر اسلام(ص) مرتبط است و قرآنى که او مىخواند، تعلیم آن است.
این اتهام باز تکرار مىشود و موجب مىگردد که خداى تعالى در سوره تکویر که هفتمین سوره نازله به شمار مىرود، مجنون بودن پیامبر و ارتباط او را با جنّ و شیطان نفى کرده و وساطت فرشته وحى را در تلقى وحى مورد تأکید قرار دهد: وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (*) وَ لَقَدْ رَآهُ بِاْلأُفُقِ الْمُبینِ (*) وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنینٍ (*) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجیمٍ (تکویر22-25)
نظیر همین مضمون در سوره نجم که بیست و سومین سوره نازله است، نیز آمده است: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى (*) وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (*) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى (*) عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى (نجم، آیات2-5)
اتهام نزول شیاطین بر پیامبر اسلام در دوره دعوت علنى هم ادامه یافت و در سوره شعراء که در این دوره نازل شده، چنین اتهامى نفى شده و دلیل آن معزول بودن شیاطین از استماع وحى شمرده شده است: وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ (*) وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ (*) إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (شعراء210-212) و در ادامه نزول شیاطین بر شاعران دانسته شده است: هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ (*) تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ (*) یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (*) وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (221-224)
مشرکان مکه فرشتگان را دختران خدا مىدانستند و آنان را تقدیس مىکردند و لذا نمىتوانستند، بپذیرند که این موجودات مقدس بر پیامبر اسلام(ص) نازل مىشوند. براین اساس وقتى که پیامبر اسلام(ص) تأکید مىکرد که فرشتگان بر او نازل مىشوند، مشرکان مکه مىگفتند، اگر راست مىگویى، چرا این فرشتگان را نزد ما حاضر نمىکنى. آنان توقع داشتند، فرشتگان را به چشم خود ببیند و پیامبر در پاسخ آنان مىفرمود: اگر چنین چیزى واقع شود، بر شما حجت تمام و عذاب الهى محقق خواهد شد: وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (*) لَوْ ما تَأْتینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (*) ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرینَ (*) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (حجر6-9). شایان ذکر است که حفظ قرآن در آیه اخیر به معناى حفظ آن از دسترسى شیاطین است و مؤید آن، هم آیاتى است که در صدر آن قرار گرفته و هم آیاتى است که در ادامه به این قرار آمده است: وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ (*) وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ (*) إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ (حجر/16-18)
اتهام پیامبر اسلام(ص) به ارتباط او با جنیان و شیاطین، و دریافت قرآن از جانب آنان تا اواخر دوره مکى ادامه داشت؛ چون چنین اتهامى در سورههاى مؤمنون(آیات68-70) و طور(29-30) که در اواخر این دوره نازل شدهاند، همچنان به چشم مىخورد.
نتیجه آن که مشرکان مکه وقتى از همان آغاز نبوت پیامبر اسلام(ص) از او شنیدند که فرشتهاى بر او نازل مىشود و قرآن را به او وحى مىکند، همواره آن را تکذیب کرده، ادعا مىکردند، قرآن را شیاطین و جنیان بر او نازل مىکند، نه فرشتگان، و این ادعا در تمام دوره مکى ادامه داشت و خداوند در ردّ این ادعا پیوسته نازل مىکرد که شیاطین و جنیان به وحى و اخبار آسمانى دسترسى ندارند و هرگاه آنان به منظور استراق سمع اخبار آسمانى به آسمان نزدیک شوند، سنگهاى آسمانى موسوم به شهاب(شعله آتش) آنان را درمىرباید و از آسمان مىراند. قرآن را فرشتهاى به نام «روح» یا «روح الامین» یا «روح القدس» - که بعد در دوره مدنى جبرئیل خوانده شد(ر.ک: بقره/97 و تحریم/4) - به همراهى فرشتگان دیگر بر پیامبر(ص) نازل مىکند.
سوره واقعه در اوایل دوره دعوت علنى که متهم کردن پیامبر اسلام(ص) به ارتباط داشتن با شیاطین و جنیان دستاویز مهمى براى مشرکان مکه براى به شکست کشاندن دعوت آن حضرت به شمار مىرفت، نازل شد. به همین رو اقتضا داشت که آیات آن از جمله آیات مورد بحث ناظر به همین اتهام باشد. به این ترتیب آیات مورد بحث از سوره واقعه چنین معنا خواهد یافت: سوگند به فرودگاه ستارگان(شهابها) - و آن اگر بدانید سوگندى گران است - که آن خواندنى گرانمایهاى در نامهاى پوشیده - یعنى دور از دسترس شیاطین - است. جز پاکان(فرشتگان) به آن دسترسى ندارند. از سوى پروردگار جهانیان فرود آمده است.
بدیهى است که چنین معنایى و چنان بستر نزولى هرگز این معانى را درباره آیه مسّ برنمىتابد که بىطهارت نباید به قرآن تماس پیدا کرد یا باطن و تأویل قرآن را جز ائمه(ع) نمىتوانند درک کنند؛ چون این آیه در دوره مکى و خطاب به مشرکان مکه نازل شده است و آنان اساساً به قرآن ایمان نداشتند تا نهى آنان از تماس پیدا کردن به قرآن بىطهارت موجه بنماید و آنان هنوز از ائمه(ع) خبر نداشتند و فهم باطن و تأویل قرآن مورد اهتمام آنان نبوده است تا سخن گفتن از علم ائمه(ع) به باطن و تأویل قرآن توجیهى داشته باشد.
ناگفته نماند که این معانى را از قبیل باطن آیه مسّ نیز نمىتوان به شمار آورد؛ چون معناى باطن آیه باید در طول معناى ظاهر آیه باشد و به تعبیر دیگر باید ملازمه منطقى - بیّن یا غیر بیّن - با معناى ظاهر آیه داشته باشد تا قابل انتساب به آیه باشد، حال آن که معانى یاد شده هیچ ملازمه منطقى روشنى با معناى ظاهر آیه مسّ ندارند. چنان که آمد، معناى ظاهر آیه مسّ این است که جز فرشتگان به وحى قرآنى دسترسى ندارند. لازم چنین معنایى این است که بنابراین شیاطین و جنیان به وحى قرآنى دسترسى ندارند و لذا آنان نیستند که قرآن را بر پیامبر اسلام(ص) نازل مىکنند. چنین معناهایى را مىتوان به آیه مسّ نسبت داد و از بواطن آن تلقى کرد؛ اما این معانى که بى طهارت نباید با قرآن تماس گرفت یا باطن و تأویل قرآن را ائمه(ع) مىدانند، هیچ ربطى به معناى ظاهرى آیه مسّ ندارد تا بتوان آن معانى باطنى آیه دانست.
البته برخى از مفسران پروایى ندارند، هر معنایى را ولو آن که هیچ ربط منطقى با ظاهر آیه نداشته باشد، به آن نسبت دهند. تلقى آنان این است که تعدد و تکثر معنایى - حتى در مواردى که ربط منطقى به قرآن نداشته باشد - فضیلت و امتیازى براى قرآن به شمار مىرود و از قبیل باطن قرآن دانسته مىشود؛ اما واقعیت امر آن است که نسبت دادن معانى نامربوط به قرآن عنوانى جز تفسیر به رأى و تحمیل آراء بر قرآن پیدا نمىکند و تعبیر کردن از آن به تأویل و باطن قرآن هیچ گرهى را نمىگشاید.
4. معناشناسى تعابیر و واژگان کلیدى آیات مورد بحث
در آیات مورد بحث از سوره واقعه چند تعبیر و واژه کلیدى وجود دارد که معناشناسى آنها به مدد سیاق و نیز آیات متحدالموضوع به روشن شدن بستر تاریخى نزول آن آیات بسیار کمک مىکند. این واژگان عبارت اند از: مواقع نجوم، کتاب مکنون، مسّ و مطهّرون.
1.4. مواقع نجوم
مفسران در این که تعبیر «مواقع النجوم» در آیه فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ(واقعه/75) به چه چیزى اشاره دارد، اختلاف نظر دارند.
برخى مثل مجاهد و قتاده آن را ناظر به غروب ستارگان دانستهاند که هر از چند مدتى یکبار براى ستارگان حسب مورد رخ مىدهد.(ر.ک: طبرسى و قرطبى، ذیل آیه)
برخى مانند حسن بصرى آن را ناظر به غروب و سقوط ستارگان به هنگام قیامت دانستهاند.(ر.ک: طبرسى و قرطبى، ذیل آیه)
بعضى هم مثل ضحاک آن را مربوط به سقوط ستارگان به نشانى نزول باران به باور مردم جاهلى تلقى کردهاند.(ر.ک: طبرسى و قرطبى، ذیل آیه)
گروهى نیز آن را در اشاره به سقوط سنگهاى آسمانى موسوم به شهاب به منظور راندن شیاطین از آسمان و جلوگیرى آنان از استراق سمع وحى دانستهاند. این نظر از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است.(ر.ک: طبرسى، ذیل آیه)
چنان که آشکار است، موضوع آیات مورد بحث در سوره واقعه قرآن کریم است؛ لذا تمام اقوال جز قول اخیر نظر به این که خارج از موضوع این آیات است، مردود به شمار مىرود.
نظیر این معنا که براى تأکید نزول قرآن به توسط فرشته و نه شیطان به ستاره سوگند یاد شده، در آیات سوره نجم(آیات 1-18) و سوره تکویر(آیات 15-24) هم آمده است. انضمام آیات این سه سوره به آیاتى از قرآن که حاکى از راندن شیاطین از آسمان با سنگهاى آسمانى موسوم به شهاب به منظور بازداشتن آنان از استراق سمع وحى است(آیات 6-10 سوره صافات یا آیات 6-9 و 16-18 سوره حجر) کاملاً آشکار مىسازد که مراد از «مواقع النجوم»(واقعه/75) و «النجم»(نجم/1) و «الخُنَّس»(تکویر/15) همان سنگهاى آسمانىاند. این آیات نشان مىدهند، مردم جاهلى میان سنگهاى آسمانى(شهب) و ستارهها(نجوم/کواکب/مصابیح) و حتى برجها(بروج) تمایزى قایل نمىشدند. به همین رو گاهى «شُهُب» حافظ اخبار آسمانى از دسترس شیاطین و جنیان خوانده شده است: وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً (جن/8) و گاهى «کواکب»(إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (*) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (صافات/6-7) و گاهى «بروج»(وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ (*) وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ (حجر/16-17).
البته تردیدى نمىتوان داشت که همه این تعابیر در قرآن مجازى است و غرض اصلى همه این آیات عدم دسترسى شیاطین و جنیان به خبر آسمانى است و گرنه نه سقوط شهاب براى راندن شیطان یا جن از آسمان است و نه در آسمان( جوّ زمین) خبر آسمانى وجود دارد.(ر.ک: طباطبائى، سوره صافات، ذیل آیه 10)
ناگفته نماند که جواد على آورده است، رجم شیاطین به وسیله نجوم(شهابها) باور جاهلیان بوده، از دیرباز بر آن باور بودند و آن در شعرهاى آنان نیز آمده است(ر.ک: جواد على6/735 و 759)؛ بنابراین خداوند از این عهد ذهنى که مشرکان مکه درباره شیاطین داشتند، به شایستگى براى بیان غرض خود بهره گرفته است.
2.4. کتاب مکنون
مفسران در این که مراد از «کتاب مکنون» چیست و آن از چه چیزى مکنون و محفوظ است، اختلاف نظر دارند.
برخى از مفسران مانند ابن عباس و جابر بن زید در میان صحابه و تابعان «کتاب» را در اینجا لوح محفوظ و «مکنون» را محفوظ از باطل معنا کردهاند(ر.ک: قرطبى، ذیل آیه) و برخى از آنان مانند مجاهد و قتاده «کتاب مکنون» را همین مصحف موجود در دست بشر دانستهاند.(ر.ک:همان)
برخى از مفسران مانند علامه طباطبائى در میان معاصران مراد از «کتاب مکنون» را باطن و تأویل قرآن دانسته و گفتهاند که باطن و تأویل قرآن از عقول کسانى که طهارت روحانى ندارند، مکنون و محفوظ است.(ر.ک: المیزان1/12 و 2/18 و 3/55 و 67 و 19/137)
از ظاهر سخن برخى از مفسران نیز چنین فهمیده مىشود که آنان مراد از «کتاب مکنون» را اصل وحى و خبر آسمانى دانسته و گفتهاند که اصل وحى و خبر آسمانى از دسترسى شیاطین و جنیان مکنون و محفوظ است. پیشتر نیز انتساب این قول به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شد(ر.ک: طبرسى، ذیل آیه). سیاق آیات مورد بحث و نیز آیات متحدالموضوع هم همین نظر را تأیید مىکند. از نظر سیاق، آیه بعد یعنى لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (واقعه/79) «مکنون» را تفسیر کرده است؛ بنابراین «مکنون» یعنى آن که جز پاکان آن را مسّ نمىکنند، و از نظر آیات متحدالموضوع ملاحظه آیات سوره بروج و صافات بسنده است که روشن سازد، مراد از «مکنون» بودن قرآن محفوظ بودن آن از دسترسى شیطان است. در سوره بروج به جاى تعبیر «فی کِتابٍ مَکْنُونٍ »(واقعه/78) تعبیر «فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج/22) آمده و از رهگذر آن «مکنون» به «محفوظ» معنا شده است و در سوره صافات عبارت«وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (صافات/7) آشکار ساخته است که مراد از محفوظ بودن قرآن حفظ آن از دسترسى شیطان به آن قبل از نزول به پیامبر اسلام(ص) است.
بنابراین «مکنون» بودن قرآن عبارت از محفوظ بودن آن از دسترسى شیاطین است، در زمانى که آن در آسمان و ملأ اعلى(ر.ک: صافات/8) قرار داشت و در قالب الفاظ در نیامده بود.
3. 4. مسّ
چنان که آمد، کسانى مانند عبدالله بن عمر، طاووس، عطاء، سالم و قتاده در میان قدما(رستگار جویبارى و قرطبى، ذیل آیه)، و محقق حلى و فاضل هندى و قطب راوندى در میان متأخران(محقق حلى1/75 و فاضل هندى1/75 و قطب رواندى1/49) واژه مسّ را در آیه لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (واقعه/79) به معناى حقیقى تماس پیدا کردن گرفتهاند و در معناى آیه گفتهاند: جز طهارت دارندگان نباید به قرآن تماس پیدا کنند؛ اما گروه دیگرى مسّ را در این آیه به معناى مجازى گرفتهاند. در میان گروه اخیر دستهاى مانند حسین بن فضل در میان قدما و علامه طباطبائى در میان متأخران مسّ را در آیه مذکور به معناى درک و فهم گرفته و گفتهاند: باطن و تأویل قرآن را جز آنان که طهارت روحى و قلبى دارند، نمىتوانند درک کنند.(ر.ک: قرطبى17/226 و طباطبائى1/12 و 2/18 و 3/55 و 67 و 19/137) و دستهاى دیگر مسّ را در این آیه به معناى دسترسى به اصل وحى گرفتهاند. همانطور پیشتر یاد شد، این قول به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نسبت داده شده است و در معناى آیه گفتهاند: جز پاکان(فرشتگان وحى) به وحى دسترسى ندارند.(ر.ک: طبرسى و رستگار جویبارى، ذیل آیه)
4.4. مطهرون
درباره مراد از «مطهّرون» سه قول جلب نظر مىکند. برخى مانند سلمان فارسى، ابن عباس، انس، قتاده، ابوالعالیه، مالک بن انس، سعید بن جبیر، مجاهد و جابربن زید از مفسران صحابى و تابعى، و فخررازى و قرشى از مفسران متأخر مقصود از «مطهّرون» را در آیه، فرشتگان وحى دانستهاند(ر.ک: فخررازى، سیوطى، قرطبى، رستگار جویبارى و قرشى، ذیل آیه). مالکبن انس آیه مسّ را در معنا نظیر آیات فی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (*) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (*) بِأَیْدی سَفَرَةٍ (*) کِرامٍ بَرَرَةٍ (عبس13-16) دانسته و افزوده است که در این آیات نیز فرشتگان وحى به طهارت موصوف شدهاند(ر.ک: سیوطى، الدر المنثور6/162 و قرطبى17/225).
برخى مثل ربیع بن انس و نیز ابن عباس، ابوالعالیه، جابر بن زید و کلبى در روایاتى دیگر پیامبران(ع) را نیز به فرشتگان افزودهاند و مفسران شیعه نظیر علامه طباطبائى ائمه(ع) را هم به آنان ملحق کردهاند. نامبرده در تأیید نظر خود به آیه تطهیر(احزاب/33) و نیز آیه صُحُف مطهّره(بینه/2) استشهاد جسته است(ر.ک: المیزان1/12 و 20/337). او با اشاره به آیه تطهیر طهارت را در آیه مسّ چیزى جز زوال رجس از قلب ندانسته است(ر.ک: همان3/55).
برخى مانند عبد الله بن عمر، طاووس، عطاء، سالم و قتاده در روایتى دیگر مراد از «مطهّرون» را دارندگان طهارت جسمانى دانستهاند(ر.ک: رستگار جویبارى و قرشى، ذیل آیه). چنان که آمد، این نظر را به امام باقر(ع) و امام کاظم(ع) هم نسبت دادهاند.(ر.ک: علامه حلى1/24 و 25 و شیخ بهائى، الحبل المتین/36 و محقق حلى1/187 و فاضل هندى1/75)
اما آنچه بستر تاریخى نزول آیه مسّ و سیاق آن و نیز آیات مشابه تأیید مىکند، همان معناى نخست است. قرائن و شواهد نشان مىدهد، منازعه میان پیامبر اسلام(ص) و مشرکان مکه بر سر این نبود که آیا افراد بدون طهارت مىتوانند قرآن را مس کنند یا نه و آیا پیامبران و ائمه(ع) مىتوانند به کتاب مکنون و لوح محفوظ و یا وحى دسترسى داشته باشند یا نه و یا آیا چه کسانى مىتوانند باطن و تأویل قرآن را درک کنند؛ بلکه منازعه آنان بر سر این بود که آیا قرآن را فرشتگان بر پیامبر اسلام(ص) نازل مىکند یا شیاطین و جنیان. مشرکان مکه وحى قرآن را به شیاطین و جنیان نسبت مىدادند و خداوند در ردّ این نسبت آیات متعددى را نازل کرده است که برخى از آنها پیشتر ذکر شد و اینک مىافزایم که خداوند در سوره تکویر نیز طى عبارت مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ (تکویر/21) اشاره کرده است که جبرئیل را در نزول قرآن بر رسول خدا(ص) فرشتگان دیگر همراهى مىکردند. در سوره قدر هم که ناظر به نزول قرآن است(إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (قدر1) عبارت تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ(قدر/4) به نزول قرآن به توسط فرشتگان و جبرئیل اشاره فرموده است.
ناگفته نماند، یکى از واژگانى که مفسران آن را جدا از بستر تاریخى نزول قرآن معناشناسى کردهاند، واژه «روح» است؛ به همین رو درباره مراد از «روح» در سوره قدر اختلاف نظر پیدا کردهاند: برخى مانند علامه طباطبائى، رستگار جویبارى و شیرازى و مدرّسى متأثّر از روایتى که به امام على(ع) و امام صادق(ع) نسبت داده شدهاست، مراد از «روح» را در این سوره مخلوقى غیر از جنس ملائکه و بزرگتر از جبرئیل و میکائیل دانستهاند(ر.ک: طباطبائى، رستگار جویبارى و شیرازى و مدرّسى، ذیل آیه) و برخى مانند ابن مسعود و ابن عباس در میان صحابه، و قرشى در میان معاصران مراد از «روح» را در این سوره روح بدن آدمى تلقى کردهاند(ر.ک: طبرسى و قرشى، ذیل آیه) و بعضى مانند حسن بصرى و قتاده در میان تابعان، و طبرسى و سبزوارى و مغنیه در میان متأخرین مراد از آن را جبرئیل دانستهاند.(ر.ک: طبرسى، سبزوارى و مغینه، ذیل آیه)
به نظر مىرسد، با توجه به بستر تاریخى نزول این آیات باید قول اخیر را برگزید؛ چون محل نزاع مشرکان مکه و پیامبر اسلام(ع) نه مخلوقى بزرگتر از جبرئیل و مکائیل بود که هرگز با آن سر و کارى نداشتند و نه روح بدن که وجود آن را انکار نمىکردند؛ بلکه روحى بود که پیامبر اسلام(ص) ادعا مىکرد که او قرآن را بر من نازل مىکند. وقتى مشرکان مکه از پیامبر اسلام(ص) پرسیدند: چه کسى قرآن را بر تو نازل مىکند، او به آنان پاسخ داد: روح القدس(ر.ک: نحل102) یا روح الامین(شعراء/193) قرآن را بر من نازل مىکند؛ اما نظر به این که وجود چنین روحى براى آنان ناشناخته بود، باز از آن حضرت پرسیدند: این روح چگونه است؟ در چنین بسترى بود که آیه یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوح (اسراء/85) نازل شد. مؤید آن این که سیاق این آیه(آیات بعد از آن) راجع به قرآن است(ر.ک: اسراء/86-89) و در سیاق این آیه نه از بدن آدمى سخنى رفته است و نه از مخلوقى بزرگتر از جبرئیل و میکائیل. در سوره قدر نیز سخن از نزول قرآن است و لذا مناسبت دارد، مراد از «روح» در آن همان جبرئیل باشد که با نزول قرآن مرتبط است، نه روح بدن یا مخلوقى دیگر.
5. آیات مشابه آیه مسّ
چنان که اشاره شد، آیات سوره نجم و سوره تکویر در معنا نظیر آیات مورد بحث از سوره واقعه است که اینک به بررسى آنها پرداخته مىشود.
1. 5. آیات سوره نجم
درست شبیه آیات سوره واقعه که در آن به گونهاى به ستارگان یاد سوگند شده است(فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (واقعه/75) تا نزول قرآن به توسط فرشتگان مورد تأکید قرار گیرد، در سوره نجم هم این گونه عمل شده است. در آیه وَ النَّجْمِ إِذا هَوى (نجم/1) به ستاره زمانى که سقوط کند، سوگند یاد شده است و مراد از «نجم» چنان که آیات مشابه نشان مىدهد، همان سنگ آسمانى موسوم به شهاب است. از ابن عباس هم همین معنا نقل شده است. او گوید: مراد شهاب است که از ستارگان رها مىشود تا شیاطین را از استراق سمع به اخبار آسمانى براند(ر.ک: طبرسى، ذیل آیه). مفسران افزودهاند که عرب شهاب را هم نجم مىنامد(ر.ک: طباطبائى، ذیل آیه).
نیز همان طور که در سوره واقعه در جواب قسم، نزول قرآن به توسط فرشتگان مورد تأکید قرار گرفته است(لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (واقعه/79)، در سوره نجم نیز این گونه شده و در جواب قسم این چنین نزول قرآن به وسیله جبرئیل (شَدیدُ الْقُوى) مورد تأکید واقع شده است: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى (*) وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (*) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى (*) عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى (نجم/2-5).
2. 5. آیات سوره تکویر
در سوره تکویر به ستارگانى سوگند یاد شده است که چون آهوانى وحشى بیرون مىجهند و حرکت مىکنند و باز فرود مىآیند و پنهان مىشوند: فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (*) الْجَوارِ الْکُنَّسِ (تکویر/15-16). این تعبیر به وضع شهابها بسیار شباهت دارد. البته هیچ یک از مفسران این آیات از سوره تکویر را بر شهابها تطبیق نکردهاند؛ اما تناسب قسم و جواب قسم، و معاضدت آیاتى که شهابها را حافظ قرآن از دسترسى شیاطین معرفى کردهاند، مىتوانند صحت این تطبیق را گواهى کنند.
در سوره تکویر نیز مانند سوره واقعه در جواب قسم، نزول قرآن به توسط فرشته(ذی قُوَّةٍ) مورد تأکید قرار گرفته و نزول قرآن به وسیله شیطان انکار شده است. جواب قسم در سوره تکویر به این قرار است: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ (*) ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ (*) مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ (*) وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (*) وَ لَقَدْ رَآهُ بِاْلأُفُقِ الْمُبینِ (*) وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنینٍ (*) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجیمٍ (*) فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (*) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (تکویر19-27)
6. نتیجه
چنان که بستر تاریخى نزول آیه مسّ نشان مىدهد، این آیه ناظر به اتهامى است که مشرکان مکه در سراسر دوره مکى به پیامبر اسلام(ص) مىزدند، مبنى بر این که بر او موجودات ناپاک و شریرى به نام شیاطین و جنیان که ارتباط با آنان سبب گمراهى است، فرود مىآیند و قرآنى که او آورده است، آموزه آن موجودات است؛ نه موجودات پاک و مقدسى به نام فرشتگان که ارتباط با آنان مایه برکت و سعادت است.
خداوند در ردّ این اتهام آیات فراوانى را نازل کرد و طى آنها تأکید کرد که شیاطین موجودات شریر و ناپاکى هستند و لذا دسترسى به خبر آسمانى ندارند. آنان هرگاه به آسمان و جایگاه ستارگان نزدیک شوند که خبر آسمانى را استراق سمع کنند، سنگهاى آسمانى به جانب آنان افکنده مىشود و آنان از آسمان رانده مىشوند. قرآن را فرشته گرانمایه(کریم)اى به نام «روح» یا «روح الامین» و یا «روح القدس» - که در دوره مدنى جبرئیل خوانده مىشود - به همراهى سایر فرشتگان بر پیامبر اسلام(ص) نازل مىکند. به این ترتیب روشن مىشود که در آیات مورد بحث از سوره واقعه مراد از «نجوم» شهابها و غرض از «کتاب مکنون» وحى و خبر آسمانى و مقصود از «مسّ» دسترسى به وحى و منظور از «مطهرون» فرشتگان وحى است.
|